سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شخص با انصاف، یاران و دوستان بسیاری دارد . [امام علی علیه السلام]
نم نم باران
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» پسرک وماهی قرمز

دست نوشته ام را پیشکش می کنم به تمامی فرزندان عزیز شهدا که نبود پدرشان نبود نیست بلکه بودنی است اعجاب انگیز که در فکرها و اذهان نمی گنجد.

50 و60 تایی میشدند که اون ها رو توی یک لگن پلاستیکی سفید ریخته بودنشون قرمز سیاه دو رنگ سه رنگ................... و در لگن تو هم دیگه می لولیدن و هر از گاهی یکی دو تاشون با ملاقه سفید فروشنده داخل مشما قرار می گرفتند و به سوی سرنوشت نا معلومشون می رفتند ماهی قرمز خیلی خوشگل بود و سه دم بودنش قشنگترش کرده بود همیشه سعی می کرد که گرفتار اون ملاقه سفید نشه اما خلاصه نزدیکه عید بود و هر سفره هفت سینی یک ماهی قرمز زنده دلش می خواست تا اینکه یک روز قرعه به اسمش افتاد آن قدر فروشنده بیچاره را ملاقه به دست تو لگن آب دنبال خودش چرخونده بود که هر دو تاشون سر گیجه گرفته بودند و آن قدر ملاقه به پهلوش خورده بود که پهلوش درد گرفته بود خلاصه خواسته و نا خواسته با زور و بی زوری تسلیم شد و تا به خودش بجنبه داخل مشما قرار گرفت و خودش را در دستان پسرکی شیطون چون خودش دید پسرک مرتب مشما را   فشار میداد و ماهی کو چولو حرص می خورد به خونه که رسیدن ماهی بیچاره که سر گیجه گرفته بود داخل تنگ بلور انداخته شد پسرک هر روز دست ها رو زیر چونه می گذاشت و به ماهی قرمز نگاه می کرد و هر چی که به عید نزدیکتر می شد پسرک به جای اینکه خوشحال باشه غمگین و غمگین تر می شد ................ یه روز همینطور که دستاش زیر چونش بود سرش را به تنگ ماهی نزدیک کرد و گفت ماهی کوچولو خوابی یا بیداری/؟ و ماهی قرمز با تعجب به پسرک نگاهی انداخت وپسرک گفت: تو بابا داری یا نه؟ راستشو بگو اگه نگی............... اینقدر می زنمت تا آبای تنگ رو که خوردی بالا بیاری.ماهی قرمز با چشمای سیاش به چشای سیاه و غمگین پسرک چشم دوخت .پسرک گفت: اخه من بابا ندارم بابام خیلی وقت پیشا شهید شده اما من هر روز میبینمش تازه بابام هم پیشمون بود که تو رو خریدیم اخه اون آهسته تو گوشم گفت:که تو رو انتخاب کنم و پسرک گریه کرده بود و ماهی قرمز داخل تنگ چشم به چشای پسرک دوخته بود و با چشمای سیاش داخل تنگ با پسرک اشک ریخته بود و در دل به پسرک قول داده بود که زیباترین چرخش خود را در داخل تنگ به هنگام شلیک توپ سال تحویل براش انجام بده...........روز بعد پسرک قاب عکسی را روی میز جلو تنگ گذاشت ماهی قرمز به عکس چشم دوخت پسرک به ماهی قرمز گفت: این بابامه که شهید شده ببین چقدر نازه حتی از تو هم نازتره و ماهی قرمز باز هم در دل گریسته بود چیزی نداشت اما دلش می خواست زلال آب داخل تنگ را به پسرک تقدیم کند پسرک غمگین و غمگین تر می شد و اب داخل تنگ به خاطر اشکای ماهی کوچولو زلال و زلال تر می شدند از سفره هفت سین خبری نبود و قاب عکس پدر کل سفره هفت سین آن ها را تشکیل می داد ............موقع سال تحویل پسرک تنگ ماهی قرمز را به دست گرفت و دست در دست مادر به سمت مزار شهدا به راه افتادن تا تحویل سال نو زمان زیادی باقی نمونده بود و پسرک باز هم غمگبن و غمگین تر بود به مزار شهدا که رسیدن پسرک تنگ ماهی را بر روی مزار پدر گذاشت ماهی کوچولو از داخل تنگ به اطراف خوب نگاه کرد..............دوستای خودش رو دید که هر کدوم داخل تنگ بر روی مزار شهیدی گذاشته شده بودند دیگه احساس دلتنگی نکرد چون دیگه تنها نبود و دوستاش نزدیکش بودن توپ سال تحویل که شلیک شد و سال نو شد ماهی قرمز به پسرک نگاه کرد و طبق قولی که به او داده بود زیبا ترین چرخش خود را در داخل تنگ برای پسرک انجام داد و پسرک با خوشحالی و هیجان به مادر گفت: نگاه کن ماهی قرمز چقدر خوب دورش می چرخه.............کاش بابا هم این جا بود و می دید و مادر دستان پسرک را در میان دستانش فشرده بود و باز هم این بار هم مادر هم پسرک و ماهی قرمز برای پدر گریسته بودند اما پدر هم چنان در داخل قاب عکس به ان ها لبخند زده بود و ماهی قرمز این بار زلال بودن اب داخل تنگش را به پدر تعارف کرده بود.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ساحل غیاثی ( چهارشنبه 90/11/26 :: ساعت 7:22 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

صبر
کفش های غمگین من.......
مترسک
سوزن و چرخ خیاطی.......
عروسکم گلی......
گل های نرگس
حرفهای نگفته...
طنز........ماما ....میو
اشباع
ویلچرنشین
ریشه
گنجه دل
چراغ قرمز
ساقی
عزیز اقا
[همه عناوین(32)][عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 23
>> بازدید دیروز: 2
>> مجموع بازدیدها: 35416
» درباره من

نم نم باران

» فهرست موضوعی یادداشت ها
اتوبوس صلواتی . اشباع . النگو . چراغ قرمز . حرفهای نگفته . ریشه . سروخمیده . سوزن و چرخ خیاطی . صبر . طنز........ماما ....میو . عروسکم گلی...... . گل های نرگس . گنجه دل . مادر . مترسک . مهمان های خوانده شده . کفش های غمگین من....... .
» آرشیو مطالب
دی 90

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» طراح قالب