سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در جوانی، سخت در عبادت کوشا بودم .پدرم به من فرمود : «پسرکم ! کمتر از آنچه می بینم ، خودت رارنجه ساز که خداوند ـ عزّوجلّ ـ، هرگاه بنده ای را دوست بدارد، از او به کم خشنود می شود» . [امام صادق علیه السلام]
نم نم باران
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» سوزن و چرخ خیاطی.......

صدای چرخ خیاطی مادر همه رو حتی خود چرخ خیاطی و سوزنش رو کلافه کرده بود .اول شلوار کار پدر و بعد زانو شلوارپسر کوچیک خونواده وبعد درزهای مختلف لباس های پاره شده خونواده...........

سوزن چرخ خیاطی دیگه به قول خودش کشش نداشت و بریده بود .خسته شده بود دلش می خواست فقط و فقط استراحت کنه چند ساعت بود که مدام دو خته بود اول شروع کرد به نق زدن وبعد از این که کمی آروم گرفت شروع کرد به دردل کردن با چرخ خیاطی کاش ماتو خونواده ای زندگی می کردیم که فقیر نبودند که ما مجبور باشیم صبح تا شب لباس های پاره و کهنه اونهاروبدوزیم بابا درسته که ما سوزن و چرخ خیاطی هستیم ولی دل داریم می خوایم استراحت کنیم و آرامش داشته باشیم این چه زندگی سوزنیه که همش از صبح باید سوزن زد .....چرخ خیاطی لبخند مهر بونی زد و گفت دوست من داری اشتباه می کنی ما با کار کردن از بین نمی ریم بلکه مفید واقع می شیم و می تونیم لذت لبخند پسر کو چیک خونواده رو که زانو شلوارش دوخته شده رو حس کنیم از چرخ خیاطی حرف زدن و از سوزن گوش نکردن تا این که از بس سوزن غر غر کرد چرخ خیاطی عصبانی شد و پایه ای رو که سوزن رو محکم نگه می داشت شل کرد و سوزن افتاد توجعبه جا سوزنی کنار چرخ خیاطی سوزن خوب که به اطرافش نگاه کرد دید تنها نیست ....قرقره های رنگی سوزنهای شکسته شده دکمه های لنگه به لنگه پس تنها ی تنها نبودهر روز استراحت می کردوسوار بر قرقرهای رنگی سرسره بازی می کرد وبه سادگی چرخ خیاطی می خندید تا این که به مرور  زمان احساس کرد که ازاین بی کاری و مفید نبودن واستراحت خسته شده آروم آروم شروع کرد به درددل کردن با چرخ خیاطی دوست من می دونم که ازم دلخوری ولی دلم می خواد دوباره با تو کار کنم اجازه میدی چرخ خیاطی لبخندی زد البته خوشحالم که حقیقت رو فهمیدی سوزن خودشوبا زور و بی زوری به پایه چرخ خیاطی نز دیک کرد و خواست خودشو به پایه وصل کنه دید که نمی تونه به خاطر این که یک مدت کار نکرده بود زنگ زده شده بود ..........

مادر که به سراغ چرخ خیاطی اومد دید که سوزن چرخ خیاطی نمی دوزه دوباره دسته چرخ خیاطی رو چرخوند اما دریغ از یه دونه بخیه به پایه و سوزن نگاهی انداخت سوزن زنگ زده و ضخیم شده بود و تو پارچه فرو نمی رفت مادر دوباره دسته چرخ خیاطی رو عقب و جلو برد و تقلا کرد که شاید سوزن داخل پارچه فروبره که سوزن در مقابل فشار پایه وبه خاطر زنگ زدگی اش دووم نیاورد واز وسط دو نیم شد چرخ خیاطی غمگین به سوزن که نفس های آخرشو می کشید نگاه کرد .....دوست من اگه کار کرده بودی و تنبلی نمی کردی سالم و سر حال بودی و مثل الان دو نیم نشده بودی سوزن آهی عمیق از دل زنگ زده اش کشید وگفت ای کاش قدر لحظه هامورو که مفید بودن  می دونستم نه مثل حالا که فقط و فقط به درد سطل آشغال می خورم چرخ خیاطی بغضشو فرو دادو مادر سوزن شکسته رو از پایه جدا کرد و گفت پس بگو چرا نمی دوخت زنگ زده بود و سوزن رو انداخت تو سطل آشغال گوشه اتاق و چرخ خیاطی هم چنان غمگین و افسرده به پاس دوستی با سوزن دسته اش رو تکون نمی داد مادر بی حوصله از جاش بلند شد و گفت نمی دونم چرا امروز کارام جور در نمیادیا سوزن می شکنه یا دسته چرخ تکون نمی خوره وفقط و فقط چرخ خیاطی می دونست که چرا امروز کارهای مادر با همدیگه جور در نمیان ...................



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ساحل غیاثی ( یکشنبه 91/4/4 :: ساعت 11:45 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

صبر
کفش های غمگین من.......
مترسک
سوزن و چرخ خیاطی.......
عروسکم گلی......
گل های نرگس
حرفهای نگفته...
طنز........ماما ....میو
اشباع
ویلچرنشین
ریشه
گنجه دل
چراغ قرمز
ساقی
عزیز اقا
[همه عناوین(32)][عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 44
>> بازدید دیروز: 3
>> مجموع بازدیدها: 34860
» درباره من

نم نم باران

» فهرست موضوعی یادداشت ها
اتوبوس صلواتی . اشباع . النگو . چراغ قرمز . حرفهای نگفته . ریشه . سروخمیده . سوزن و چرخ خیاطی . صبر . طنز........ماما ....میو . عروسکم گلی...... . گل های نرگس . گنجه دل . مادر . مترسک . مهمان های خوانده شده . کفش های غمگین من....... .
» آرشیو مطالب
دی 90

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» طراح قالب