سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]
نم نم باران
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» صبر

 

صبر

دست نبشته ام رابه مادری رشیده که دلش کوه غمهاست اماهیچ چیزرایارای صعود به قله دلش نیست تقدیم می کنم.

روبروی آیینه شمعدان نقره ای قدیمی اش که گرد زمان روی آیینه اش حک شده بود ایستاد،گره چارقدسفیدش رو که با رنگ موها یش هم خونی عجیبی داشت رو بازکردوچارقدسیاهش روکناربغض گلویش گره زدوتوآیینه به خودش نگاهی انداخت.....

خیلی قبلهاهم روبروی همین آیینه تارایستاده بود.... خبرشهادت پسرعزیزش روکه آوردن گره چارقدسفیدش بازشد،اون دوازده سال چشم به راه جنازه فرزندش موند.... جنازه فرزندش رو که آوردن باخدامعامله صبروایمان کردگره چارقدمشگی اش روجلوآیینه تاربازکردوچارقدسفیدش روبه سرانداخت،امابامرگ همدم وهمراه زندگیش بازهم بایدجادهء خاکی زندگی روبدون همراه طی می کرد. داغ ازدست دادن فرزندوهمسراون رو شکسته ترکرده بود،امّاصبرش به تمام معنا وکلمه صبربود.

وامّا باردیگربازهم جلوآیینه شمعدان نقره ای قدیمیش ایستاد،گره چارقدسفیدش رادوباره بازکردوچارقد مشگی اش رابرروی موهای سپیدش انداخت.اوباردیگربازهم عزادارشده بود.عزاداریگانه دامادش....

اشک چون مرواریدهای غلطان ازچشمانش برروی گونه هایش که نقاش زمانه زیباترین چین وشکنهارادرآن به یادگارگذاشته بودشروع به غلطیدن کردن.... امّاآن چشمهابرایش جای دیدن نگذاشته بودن.سرش راپایین انداخت گره چارقدسیاهش راکنار گره بغض گره شده اش گره زدودل خودرابرای هموارنمودن داغی دیگرآماده نمودوبه سمت امامزاده حسین(ع)برای تشییع جنازه به راه افتاد.....



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ساحل غیاثی ( سه شنبه 91/11/24 :: ساعت 12:41 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

صبر
کفش های غمگین من.......
مترسک
سوزن و چرخ خیاطی.......
عروسکم گلی......
گل های نرگس
حرفهای نگفته...
طنز........ماما ....میو
اشباع
ویلچرنشین
ریشه
گنجه دل
چراغ قرمز
ساقی
عزیز اقا
[همه عناوین(32)][عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 23
>> بازدید دیروز: 3
>> مجموع بازدیدها: 34839
» درباره من

نم نم باران

» فهرست موضوعی یادداشت ها
اتوبوس صلواتی . اشباع . النگو . چراغ قرمز . حرفهای نگفته . ریشه . سروخمیده . سوزن و چرخ خیاطی . صبر . طنز........ماما ....میو . عروسکم گلی...... . گل های نرگس . گنجه دل . مادر . مترسک . مهمان های خوانده شده . کفش های غمگین من....... .
» آرشیو مطالب
دی 90

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


» طراح قالب