سروخمیده
وقتی که مادرغمگین است چشمهایش دریا می شودآرام
غصّه می خورد ودردهایش رابه بالش می دهداشک
مادربااشک ستاره هاتمام می شود،سرصبح که خورشیدمی درخشدلبخند مادرهم غنچه می دهد.
مادرمثل یک رازقدیمی شیرین است،وقتی که درخانه نیست حیات خانه خیلی کوچک است،رنگ زلال حوض آبی می پردوماهی های حوض چیزی ندارندکه به هم تعارف کنند.
مادرکه درخانه نیست کسی قشنگی باغچه خانه راحس نمی کندوکسی به قناری هایی که آوازشان پژمرده سلام نمی دهد.
مادرکه درخانه نیست روی نگاه گلدانهای شمعدانی گرد انتظارمی نشیند.
مادرکه به آیینه نگاه می کند آیینه هزاربرابرمی شودوتصویربینهایت رانشان می دهدومادربابینهایت تکرارمی شود.آنقدرکه اتاق برای بودنش کوچک می شودآنزمان سقف آسمان ترک برمی داردومادرآنطرف می ماندودل اینطرف .
مادروقتی که نماز می خواندآیه هاپروازمی کنندوسجاده مادرهمراه باپروانه هابه آسمان سرک می کشندومادربه رنگ آبی نیایش می شودآسمان آنطرف ودل بی مادر اینطرف.
مادرم توروح بارانی برمن ببار
اماافسوس ....... افسوس